به گزارش جهان، یکی از چهره های فرهنگی و مذهبی کشور که پیش از انقلاب همحجرهای "سید محمد خاتمی" بوده است اخیراً در جلسهاي خاطرهاي از آن دوران و همراهیاش با خاتمی در مدرسه دارالشفاي قم نقل کرده است که بخشهایی از آن را می خوانید.
وي می گوید: يک شب خاتمي با دستپاچگي از خواب بيدار شد و گفت که خوابي ديده است. آن شب هرچه اصرار کردم، چيزي درباره خوابش نگفت، اما دنبال کسي بود که تعبير خواب بداند که گفتم کسي به اسم آقاي "فکور" هست که ميگويند خوب تعبير خواب ميکند.
وي نقل کرده است که خاتمي که اوايل طلبگياش بود و هنوز معمم نشده بود، در حضور آن فرد گفت که خواب ديده است که لباس روحانيت بسيار شيک و تميزي پوشيده، اما وقتي خودش را در آينه نگاه کرده، متوجه شده که ريشش را تراشيده است، وحشت کرده و از خواب پريده است.
آقاي فکور خواب وي را اينگونه تعبير کرد که شما به قدرت و سلطنت ميرسيد، اما آبروي اسلام را ميبريد. راوی می گوید که اين تعبير در آن شرايط دوران طاغوت و به سلطنت رسيدن يک طلبه خيلي عجيب بود. راوی این خاطره افزوده است که اخيراً از طريق يکي از اعضاي مجمع روحانيون پيغامي براي خاتمي فرستادم و ماجراي آن خواب را يادآوري کردم و گفتم آن خواب را به ياد بياورد و اشتباهاتي که کرده را دوباره تکرار نکند.
وی چگونگي ورود خاتمي به عرصه قدرت در نظام جمهوري اسلامي را هم چنين شرح داده است که سال ۵۸ پدر خاتمي، آقا "سيد روحالله" که روحاني مطرحي بود، به تهران آمده بود و ميخواست فرزندش را به بزرگان وصل کند. براي اين منظور ابتدا پيش آقاي "مهدوي کني" رفت و گفت که خاتمي تازه از آلمان آمده و جوان درسخواندهاي است و خواستار حضور وي در کنار آقاي مهدوي شد. آقاي مهدوي با سيد محمد خاتمي صحبتي کرد، اما به پدرش گفت که ورود فرزندش به جامعه روحانيت زود است. (ظاهراً از آن موقع خاتمي اين مسئله را به دل گرفته است).
آقا سيد روحالله سپس با آيتالله خامنهاي که آن زمان عضو شوراي انقلاب بودند، تماس گرفته و فرزندش را معرفي ميکند که مقام معظم رهبري تحويلش ميگيرند و زمينه معرفي و حضورش در روزنامه کيهان را فراهم ميکنند؛ و اين پنجره ورود خاتمي به نظام ميشود.